آقای من! روزی تو به دیار ما آمدی غریب الغربا بودی و ما ...چه بد میزبانی کردیم.

 مرا ببخش آقا جان که همیشه غم‌ها و دلتنگي‌هايم را پیش تو می اورم.

آقای من! مي‌خواهم از زائراني بگويم كه دلشانان را روانه ی جاده ها میکنند تا نفسی در     هوای ملکوتی آستانت نفس بکشند.

آقاجان! مي‌خواهم از سنگفرش آستان مقدّست بگويم كه سجده‌گاه عاشقان جهانی شده؛ از كبوتران عاشقي كه گرداگرد حرم پاك تو مي‌چرخند و تو را طواف مي‌كنند؛ از نسيم بگويم        که بيرق گنبدت را بوسه باران مي‌كند و عطر دلرباي تو و اشك تمناي زائرانت را به اوج افلاك مي‌برد.

آقاجان! مي‌خواهم از آسمان بگويم كه هرثانیه به ثانیه نفسش از تو جان مي‌گيرد.

اي آفتاب مهربانی! مي‌خواهم از خورشيد بگويم كه هر طلوع با انوار خود به پنجره فولاد تو چنگ مي‌زند و از ضريح تو نور مي‌گيرد.

اي هشتیم خورشید! خوش به حال جاده كه از قدوم زائرانت بغض تنهايي خود را مي‌شكند    و خاك پايشان را به سينه زخم‌آلود خود مي‌زند كه عمري است از طواف تو جا مانده است.

خوش به حال رواق‌ها، درها وديوارهايي كه از نفس مهمانانت پِر مي‌گيرند و به ضريح پاك         تو مي‌رسند.خوش به حال مناره‌ها وكاشي‌ها

نزیک شده ایم به سالروز زخم خوردن تو ونزدیک شده ایم به روزی که داغی هجر تو را  بار دیگر فریاد بزنیم  .یاعلی بن موسی الرضا! از راه دور به بهشت عاشقي تو چشم      دوخته‌ايم تا از جام كرامتت جرعه‌اي بنوشيم. کاسه ی گدایی ما را خالی برنگردان!

                                             الهی آمین...